کد مطلب:140559 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:115

مکالمات امام سجاد با یزید پلید
مرحوم ابن شهرآشوب در مناقب می نویسد:

چون اسراء آل محمد صلی الله علیه و آله را به مجلس یزید آوردند ثم ان یزید قال لزینب تكلمنی فقالت هو المتكلم یزید پلید رو كرد به علیا مكرمه زینب علیهاالسلام خاتون و گفت ای دختر علی علیه السلام با من حرف بزن علیا مخدره فرمود مرد حرف زن ما آن بزرگوار است یعنی زین العابدین علیه السلام و امام بیمار این اشعار را انشا فرمود



لا تطمعوا ان یهینونا فنكرمكم

و ان نكف الاذی عنكم و تؤذونا



و الله یعلم انا لا نحبكم

و لا تلومكم الا تحبونا



ماحصل كلام حضرت آنست كه طمع مدارید از ما كه شما ما را خوار و خفیف كنید و ما شما را اعزاز و اكرام نمائیم اگر شما را اذیت نكنیم شما ما را اذیت می كنید اما به ذات خدا خدا می داند كه شما را دوست نمی داریم و شما را هم ملامت نمی كنیم كه شما ما را دوست ندارید.

یزید گفت صدقت یا غلام راست گفتی ای جوان اما چون جد و پدرت آرزوی سلطنت داشتند لیكن الحمد لله الذی قتلهما و سفك دمائهما شكر خدای را كه خدا هر دو آنها را كشت و خون آنها را ریخت.

امام زین العابدین علیه السلام فرمود ای یزید لم یزل النبوة و الامرة لابائی و اجدادی


من قبل ان تولد همیشه نبوت و سلطنت در خاندان ما بوده پیش از آنكه تو از مادر متولد شوی.

به روایت ابی مخنف حضرت در جواب گفت ای یزید آیا پدر من سزاوارتر بود بخلافت تو و حال آنكه آن جناب پسر دختر پیغمبر شما بود و این آیه را تلاوت نمود كه ما اصاب من مصیبة فی الأرض... تا و الله لا یحب كل مختال فخور بجاه و جلال و اثاث و به زیور و سلطنت و لباس افتخار مكن و تكبر منما كه خداوند متكبران را دوست نمی دارد



روزی كه اندرون جگر از هول خونشود

حكام را لوای عمل سرنگون شود



ای از برای زیور دون دین دهی بباد

اندیشه كن كه حال تو آنروز چونشود



یزید پلید از این سخنان در غضب شده جلاد را گفت بیا گردنش را بزن جلاد با شمشیر آتشبار وارد شد دست امام علیه السلام را گرفت و ضجه اهل بیت رسالت بلند شد فبكی علی بن الحسین علیه السلام امام زین العابدین به گریه افتاد پس رو به جد بزرگوار خود كرد و از سوز دل خطاب نمود



انادیك یا جداه یا خیر مرسل

حسینك مقتول و نسلك ضایع



و آلك امسوا كالاماء بذلة

تشاع لهم بین الانام فحایع



یروعهم بالسب من لا یروعه

سباب و لا راع النبیین ذایع



و ذایع املاك و املاك اصبحوا

لجور یزید بن الدعی و ذایع



فلیتك یا جداه تنظر حالنا

نسام و نسری كالأماء ینابع



ای جد بزرگوار و ای رسول تاجدار تو را می خوانم بفریاد برس كه حسین علیه السلام را كشتند و نسل تو را از پای درآوردند عیال تو را مثل كنیزان با نهایت ذلت و خواری در میان مردم آوردند.




اقاد ذلیلا فی دمشق مكبلا

و مالی من بین الخلایق شافع



ای جد عالیمقدار من بیمار را با حالت ناتوانی و نهایت ذلت مقید و مغلول بشام درآوردند اكنون قصد كشتن مرا هم دارند و كسی نیست شفاعت كند قال و جعلت عماته و اخواته یتصارخن و یبكین حوله تمام اسیران از عمه و خواهران در گرد شمع امامت حلقه زدند صدا به ناله و صیحه بلند كردند ام كلثوم سلام الله علیها رو كرد به یزید و فرمود یا یزید الملعون لقدا رویت الارض من دماء اهل البیت و لم یبق غیر هذا الصبی الصغیر ای بی مروت تو كه زمین را از خون اهل بیت رسالت رنگین كردی غیر از این جوان بیمار كسی باقی نمانده



این غم رسیده را بمن مبتلا ببخش

بر ما نگه مكن برسول خدا ببخش



بر ما ستم كشان به جز این محرمی نماند

محزونیش ببین و بخیرالنساء ببخش



خونی در او نمانده كه ریزی ز پیكرش

ما را بخون ناحق او خون بها ببخش



بیمار و نوجوان و پدر كشته و اسیر

بر حرف او نظر مكن مدعا ببخش



هر چند دل ز سنگ بود سخت تر ترا

ای سنگدل بر این دل مجروح ما ببخش



دانی كه ما نبیره ی سالار محشریم

ما را ز بیم پرسش روز جزا ببخش



ثم تعلقت النساء به جمیعا تعلق الشفقی یعنی شصت و چهار زن و بچه اسیر به دامن بیمار درآویختند و وی را مثل جان دربر گرفتند و هن یندبن و اقلة رجالا همه به فریاد و فغان می گفتند امان از بی كسی بزرگان مردان ما را كشتند زنان را


اسیر كردند شمشیر از كوچكهای ما بر نمی دارند واغوثاه ثم واغوثاه یا جبار السماء یا باسط البطحاء از استغاثه و زاری آن یك مشت زن و بچه لرزه بر اعضای یزید افتاد حالت جلساء مجلس دگرگون شد اغلب به گریه درآمدند فخشی یزید ان تاخذ الناس الشفقة علیهم یزید پلید ترسید كه مبادا به شورش درآیند و بحال آن زنان پریشان شفقت كنند و فتنه حادث شود لهذا یزید از سر قتل امام بیمار علیه السلام درگذشت.

و در نسخه ای دیگر از كتاب مناقب نوشته شده است: چون یزید امر به قتل سید سجاد كرد آن حضرت بگریه درآمد فرمود یا یزید ان كان بینك و بین هؤلاء النساء قرابة فابعث معهن من تثق به حتی یبلغهن بالمدینة یعنی اگر تو را با اسیران دربدر و زنان خون جگر خویشی و قرابتی هست پس از كشتن من شخص امین موثقی را همراه این اسیران روانه كن تا آنها را به مدینه برساند چون این كلام از امام بیمار علیه السلام سرزد تمام مردم به گریه درافتادند فانتحب الناس و ضجوا بالبكاء و العویل صدای ضجه از مجلس بلند شد یزید ترسید و از سر قتل حضرت درگذشت و گفت لا یبلغهن غیرك غیر از تو كسی ایشان را دیگر به مدینه نمی رساند.

در تفسیر علی بن ابراهیم مسطور است كه چون آل الله را به مجلس مشئوم یزید شوم درآوردند یزید پلید رو كرد به حضرت امام زین العابدین علیه السلام و گفت یا علی بن الحسین الحمد لله الذی قتل اباك ای پسر حسین علیه السلام شكر خدای را كه پدرت را كشت.

امام بیمار علیه السلام فرمود خدا لعنت كند كسی را كه پدر مرا كشت یعنی تو كشتی و خدا تو را لعنت كند یزید از این سخن غضبناك شد امر به قتل حضرت سجاد علیه السلام نمود آن بزرگوار كه از كشته شدن باك نداشت فرمود



تهدید ما چرا به شهادت كند كسی

حقا كه آرزوی دل ما شهادتست




لیكن از برای عیال و اطفال صغیر و كبیر كه همه غریب و اسیر بودند آزرده خاطر بود كه فرمود یا یزید فاذا قتلتنی فبنات رسول الله من یردهم الی منازلهم اگر می خواهی مرا بكشی پس این زنان بی كس و دختران نورس كه دختران رسول الله اند به اوطان خود كه برساند اینها كه بغیر از من محرمی ندارند یزید پلید ترحم نموده گفت انت تردهم الی منازلهم